پیش کش به بانوی آب
دست دعای سوخته آمین نمی گوید
بالا نمی آید، جز از پایین نمی گوید
با عذر تشکیک روایت روضه خوان دیگر
اسرار نیلی رنگ را سنگین نمی گوید
صدبار قرآن خوانده اند اما دگر مردی
تفسیری از یاس گل یاسین نمی گوید
امروز می آید عیادت، آن که این منزل
از شرم او حرف از در چوبین نمی گوید
کوه مرا با تیشه هاشان خرد می کردند
فرهاد از این غصه با شیرین نمی گوید
این بیت های سوخته شرحی از آن بیت اند
دست دعای سوخته آمین نمی گوید
سکوت های غبارین ملال آینه هاست
شکستن دلشان شرح حال آینه هاست
به عشق جلوه گری شان، هزار تکه شدند
هزار قصه میان خیال آینه هاست
بیا به کوی تماشا که آینه کاریست
شکستگی روشی در کمال آینه هاست
... و انکسار شکسته هنوز خورشیدی است
فنا و مرگ و تباهی محال آینه هاست
تلألو دلشان روشنی ده دل ماست
هنوز نور جهان در قبال آینه هاست
کسی که عرش و زمین را گره زند یک روز
ز خاندان زلالی، ز آل آینه هاست