
نمای خانهی ما رو به کربلا باز است
همیشه حسرت ما- ای پرنده!- پرواز است
به خون بنده نداری نیاز، خون خدا!
چرا که شیوه عاشق کشی تو ناز است
تو ترجمان نمازی حسین، عبد خدا!
میان خاک تو و مهر و سجده صد راز است
کجا به آب قلیل دو چشم میشویند-
سراسر دل و جان را، چقدر دلباز است
شبیه قطرهی اشکی که ریختی پاکی
به اشک خود که شدی پاک، اوج اعجاز است
کسی که رنگ تو در او نشست بیتاب است
شبیه آینهها انعکاس او تازه است
خزان شروع زمین است یا بهاران؟... هیچ
فصول بیتو وقوفی بدون آغاز است
کویر کرب و بلا خشک مانده مهدی جان!
ببار ابر بهارم! که خاک ممتاز است
مگو که برگ ندارد درخت ما... آری
سری که برگ ندارد شبیه سرباز است