هو
یکی ز عمق زمان می رسد یقین داریم
برای فتح جهان می رسد یقین داریم
به سمت لشکر شب، صبح زود لحنی گرم
شبیه رنگ اذان می رسد یقین داریم
خروش ندبهی چشمم رسد به دریایش
قرار رود روان می رسد یقین داریم
برای اینکه نگویید پیر ودلخسته است
به یک نگاه، جوان می رسد یقین داریم
-به جز دو یا سه نفر-لشکری شبیه خودش
جوان و پر هیجان می رسد یقین داریم
به قلب های همه هدیه می کند نوروز
به وضع فصل خزان می رسد یقین داریم
چه جای حیرت اگر مرده ها به پا خیزند
مسیح، همرهشان می رسد یقین داریم
فقط نه ثروت دنیا که علم و دانایی
به مردها و زنان می رسد یقین داریم
رطب رطب سخنانش برای هر افطار
برای آن رمضان می رسد یقین داریم
غروب خسته ی جمعه برو خدا حافظ
که صبح شنبهیمان می رسد یقین داریم
اگر غزل نسراییم بهتر از گفتن!
چرا که فوق بیان می رسد یقین داریم
همین اگر اگر ما اساس فاصله هاست
بدون شک و گمان می رسد یقین داریم
اللهم عجل لولیک الفرج
یا مهدی ادرکنی